طرح مواضع پستمدرنیسم و نظریهانتقادی در جامعه قرن بیستمی، ابعاد جدیدی در رویکرد تفکر انتقادی بهوجود آورد. تأثیری که نظریهانتقادی بر اندیشه سیاسی، فرهنگی و جامعهشناسی در نقد و دگرگونساختن جامعه مطرحکرد، موضعی مقابل شرایط سلطه و سرکوب بود. از سویی پستمدرن، نگرش انتقادی به مدرن در همه ابعاد است؛ این دو جریان، حرکتی به سوی نوع جدیدی از جامعه عقلانی را ایجاد کردند. از آنجایی که هنر نمود روح دوران در جوامع است، در دوران معاصر با نگرشی نقادانه، شیوه بازتولید هنری را در عصر پسامدرن معرفی مینماید که معرف سیر تحولات جوامع در کنش اجتماعی تحتعنوان هنر متعهد است. پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی و با استناد به منابع کتابخانهای در تلاش است تا با این فرض که نمونههای هنرِانتقادی که با ایجاد آگاهی و بیداری اجتماعی در پی عدالتاجتماعی در برابر نظام سلطه در جوامع معاصر است، هنر متعهد را با درنظرداشتن شیوه انتقادی هنر پستمدرن و نظریهانتقادی (قرائت هورکهایمر و آدورنو) مطالعه کند. بنابراین میتوان نتایج را براساس تحلیل نمونههای هنر در حیطه بیان اجتماعی و سیاسی بدینصورت تبییننمود: هنرِانتقادی در نگرش اجتماعی-سیاسی نمود بیان اعتراضی-اجتماعی هنر با ویژگیهای پستمدرن است که با مطرحشدن صدای مخالف و زیر سئوالبردن ساختار قدرت، بیانگر شکل تحققیافته نظریهانتقادی است.