نقاشی معاصر افغانستان، پس از یک دوره رکود چندینساله، با ظهور هنرمندانی چون غلاممحمد میمنگی و عبدالغفور برشنا احیا شد. درحالیکه میمنگی بیشتر بر طبیعتپردازی متمرکز بود، برشنا با رویکرد رئالیستی و انتخاب سوژههایی از مردم عادی، مسیر جدیدی را در پیکرهنگاری افغانستان گشود. پس از او، هنرمندانی همچون غوثالدین نقاش، خیرمحمد یاری و... به تأسی از او، پیکره را بهعنوان عنصر اصلی در نقاشیهای خود مطرح کردند و به این شاخه از هنر، هویتی مستقل بخشیدند.
در این میان، گروهی از هنرمندان مانند همایون اعتمادی، محمدسعید مشعل و ... تلاش کردند تا اصول نگارگری مکتب هرات را احیا کنند. در مقابل، هنرمندانی مانند سیدمقدس نگاه، غلاممحیالدین شبنم و فتانه بکتاش عارفی، با شناختی آکادمیک از نقاشی نوگرا، مسیر جدیدی را در پیکرهنگاری افغانستان گشودند. آنها با سادهسازی فرمها، شکستن تناسبات واقعگرایانه و بهرهگیری از مفاهیم اجتماعی و سیاسی، نقاشی فیگوراتیو را در مسیر مدرنیسم هدایت کردند.
این پژوهش، ضمن بررسی روند تکامل پیکرهنگاری، نشان میدهد که تحولات سیاسی و اجتماعی، نقش مهمی در گسترش یا محدودیت این شاخه هنری داشته است. با اینحال، بررسی آثار هنرمندان این دوره نشان میدهد که پیکرهنگاری در نقاشی افغانستان، همچنان بهعنوان یک جریان مهم هنری حضور داشته و نیازمند پژوهشهای تکمیلی است.