استادیار گروه صنایع دستی، دانشکده هنر، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران
10.22059/jfava.2022.351248.667014
چکیده
نظریهی غالب در روش و فرضیات مطالعات بصری سفال نیشابور «تاثیر هنر ساسانی بر هنر اسلامی» است. یعنی سفال منقوش نیشابور در فرم و بعضا محتوا ، وامدار هنر ساسانی و نتیجهی باززایی فرهنگ پیشا اسلامی در سدهی سوم و چهارم هجری بوده است. در این میان شماری از تحقیقات نیز که بیشتر جنبهی تفسیری دارند، به تاثیرات معاصر و اسلامی ضریب دادهاند. تحلیل پارادایمی پژوهشهای موجود در موضوع سفال نیشابور، با هدف تبیین جایگاه نظریه در روش تحقیق انجام میشود. پرسش اصلی تحقیق این است که مقالات مختلف دربارهی سفال منقوش نیشابور پس از ویلکینسون، کدامیک در پارادایم اثباتی و کدام در پارادایمهای غیر اثباتی قابل دستهبندی هستند؟ روش تحقیق، توصیفی-تحلیلی است. تحلیل مطالعات نشان میدهد هرگاه محقق از روشهای کمی و یا گرایش اثباتی به مساله نگریسته است، نظریهی جدیدی پدیدار نمیشود. در سوی مقابل پژوهشهایی که بیاعتنا به نظریه وارد تفسیر شدند، قابلیت نظریهسازی یافته و تنوع نتایج در آنها بیشتر است. در باب وضعیت نظریه در سفال منقوش نیشابور، نظریهی تاثیر هنر ساسانی و به طور کلی نقاشی پیش از اسلام ایران در بخش شکلی مورد تایید است. اما در بحث معنایی و محتوا، خلأ تاسیس نظریهی مستقلی وجود دارد که بتواند تمامی تفاسیر معنایی را پوشش دهد.